راضیه تجار، متولد آذرماه تهران، یکی از مهمترین داستاننویسان کشورمان است که به همراه چند نویسنده دیگر توانسته خلأ حضور زنان در ادبیات را به خوبی پر کند.
او که فارغ التحصیل رشته روانشناسی و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است، از سال ۶۴ تاکنون در آموزشگاه سینمایی نوآور داستاننویسی تدریس میکند و دارای ۴۰ عنوان کتاب، شامل رمان و داستان کوتاه است.
خانم تجار، دبیر انجمن قلم ایران، همسر زندهیاد «منوچهر حقانیپرست» کارگردان و فیلمبردار سینماست؛ هنرمندی که از سال ۸۹ دیگر در میان ما نیست.
جوابهایی که تجار به سوالات صفحه آخر داده، علاوه بر اینکه نشانگر لطافت طبع یک بانوی داستاننویس است، مایههایی هم از مادرانگی دارد.
- طولانیترین روز زندگیتان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟
روز جدایی از جفتم و خود پیداست که چرا؛ روزی بود به بلندای هزار سال.
- اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار میکنید؟
با خدا حرف میزنم كه یا توانم بدهد زندگی را روی زمین جاری کنم یا مرا هم ببرد.
- میخواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط میتوانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراهتان برمیدارید؟ چرا؟
تخم گل آفتابگردان. شاید بتوان کاشت و در کنار آن همه گل عاشق، دیگر احساس تنهایی نکرد.
- اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیجهایتان در فیسبوک یا وایبر و... به صورت عمومی درآمده، چه کار میکنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟
چون مراقبم کاری کنم که در پیشگاه خدا نترسم، طوری رفتار میکنم که در پیشگاه خلق هم نلرزم. پس جای نگرانی نیست.
- یک دزد به ماشینتان دستبرد زده، ترجیح میدهید تلفن همراهتان را برده باشد یا ۱۰ میلیون تومان پول نقدی را که توی داشبورد بود؟ چرا؟
گوشیام را، چون با صرف هزینه کمی از آن پول امکان پیدا کردنش هست، البته شاید.
- تا به حال شده به اساماسها یا ایمیلهای کسی دسترسی داشته باشید؟ آنها را خواندهاید؟ بعدش نظر متفاوتی راجع به آن فرد پیدا کردهاید؟
خیر، یعنی به خودم اجازه سرک کشیدن نمیدهم، ولی بعضی پستهایی که بعضیها در شبکههای اجتماعی میگذارند چنان روحشان را عریان میکند که سخت به تعجبم میاندازد.
- اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار میکنید؟
محترمانه و محکم میایستم و از آنچه به آن ایمان دارم، دفاع میکنم، ولی در خلوت از اینکه مورد هجمه قرار گرفتهام به هم میریزم.
- در برابر آنهایی که در مهمانیها با هیجان میگویند: «یه روز دو تا چینی میخورن به هم میشکنن!» بعد هم بلندبلند میخندند، چه واکنشی نشان میدهید؟
دلم برایشان میسوزد که نمیتوانم دلخوششان کنم، چون اصلا روحیه شنیدن جوک ندارم.
- یک جمله، شعر، ذکری هست که موقع نگرانیها آرامتان کند؟ چه جملهای است؟
«نگهداری لاله در باد سخت است» این جمله را وقتی میگویم که باد وزیدن بگیرد، اما اگر باد به توفان تبدیل شود، فقط با خدا حرف میزنم.
- اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را میسازید؟
فیلم زندگی «مهندس گلی آزرمی» را که زندگینامه داستانیاش را نوشتم و قرار است با عنوان «گلی در باد» منتشر شود.
البته برای فیلمبرداری حتما از پسرم پیمان حقانیپرست کمک میگیرم.
- باید به شما و یک نفر دیگر برای مدت طولانی دستبند بزنند. دوست دارید آن یک نفر، چه کسی باشد؟
دوست دوران دبیرستانم دکتر روحیه سلطانپور که هنوز هم حرف برای گفتن به هم داریم. اهل کتاب است و شعر و موسیقی و از همه مهمتر معنویات.
- بهدردنخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟
بمب اتم، چون آب را گل میکند و زندگی را مرگ.
- دوست دارید به چه چالشی دعوت بشوید؟ چرا؟ (یا تا به حال دعوت شدهاید؟ پذیرفتهاید یا نه؟ اگر نه چرا؟)
آنجا که جنگ بین ایمان و بیایمانی است، بدم نمیآید وارد معرکه شوم.
- همین الان چه کسی، چه کار کند، خیلی ذوق خواهید کرد؟
اعلام شود جنگ در خاورمیانه تمام شد و بعد از این صلح هست و صلح.
- در زندگی، شادی بعد از گلتان چه شکلی است؟ شبیه شادی بعد از گل کدام فوتبالیست است؟
شادی بعد از گلم بیشتر درونی است و فریادم در روحم طنین میاندازد. اینجور: خداااااااا! در حالی که فوتبالیستها شادیشان بیشتر بیرونی است.
- آخرینباری که بهتزده شدید، کی بوده؟ چه اتفاقی افتاده؟
وقتی در روز عید قربان خبر قربانی شدن هموطنانم را شنیدم و دیدن بعضی از پستهای غیرمنصفانه.
- اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگهدارید، کدام را انتخاب میکنید؟
زرافه را میبرم باغ وحش و به جایش به اصرار آهویی میگیرم و به خانه میآورم.
- تجربه اولین عشقتان چطور بود؟
هنوز میتوان نوک قلم را در جوهر آن زد و نوشت.
- آیا خوابی میبینید که چندینبار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟ (یا تلخترین و شیرینترین خوابی که تا حالا دیدهاید چه خوابیبوده؟)
خواب پرواز را. این شیرینترین خوابی است که میشود دید.
- تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کردهاید؟ هر چند وقت یکبار این کار را میکنید؟
یکی دو بار، اما آنقدر خودم را باور دارم که نیاز به تکرارش نمیبینم.
- میتوانید جایی/کسی/چیزی را نام ببرید که زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر میکردید؟ بعدش چی؟ (جوابهایی مثل ازدواج و تولد بچه قبول نیست، مگر اینکه دلایل قانعکنندهای برایشان وجود داشته باشد.)
با هم همسفر بودیم، اما اینک یکی از دریچهها بسته است.
- اگر الان بفهمید سرطان دارید، چه حسی پیدا میکنید؟ اولین کاری که انجام میدهید، چیست؟ چرا؟
اگر به ملاقاتم بیاید، میگویم رفیق راه را کوتاه کن. من از مرگ نمیترسم از ذلت خودم و غم عزیزانم میترسم، چون حوصله معالجه را هم ندارم.
- وقتی به مرگ و مردن فکر میکنید، از دست دادن چه چیزی/کسی از همه بیشتر ناراحتتان میکند؟ چرا؟
سرنوشت دستنوشتهها و همه آنچه برای من مهماند و شاید برای دیگران نه، سرنوشت نازلی و ایمان و پیمان که بعد از من چه کسی اینگونه عاشقانه نگرانشان خواهد بود.
محمدوفايي/منبع:همشهريجوان
نظر شما